صدای شاعری ازتبار هنـدوکش به ابدیت پیـوست
نوشـتهً  انجنیـر خلیـل الله روًوفی نوشـتهً انجنیـر خلیـل الله روًوفی

 همه روزه ازمرگ وتباهـی آدم ها شنیـدن وازمصایب بی پایان

جامعه سخن گفتن خدای من که چقدرسخت ودردناک است.

حوادث مرگبـار سیاسی، قحطی وگرسنگی امروزدرکشورما تا

کجاهـا اشک حسرت وبینوائـی را درچشمان کــودکان ومادران

خشکانده وتا کجاها تقدیر ملتی را ازدستی بدستی درحراج فاسد

ترین نظامهای داخلی وخارجی قرارداده است.                              

درپهلـوی آن چه مصیبت بزرگی که مرگهای نا بهنگام دوستان            

وعـزیزان، آنهـــم دردیارغربت که یک عمری با آنها شـناخت                  

نزدیک داری وخاطره های ماندگارت درارتباط دوستی ومحبت

های گذشتهً آنها پیوند ژرف دارد، ترا درسوگ می نشاند وبرجسم وروانت بمانند کوهی سنگینی میکند. می بینیم که درین فلسفـهً تلخ ودردناک، هرزنده جانـی ازدهـلیــزتاریک ووحشتنـاک آن عـبــورمیکنـد و سرانجام به ابدیت خداوندی می پیـوندد. رازیکه جزپروردگارعالمیـان دگرکسی را به آن راهـی نیست و خیام نیزدران اظهارعجزوشکست میکند :

        دوًری  که دران آمدن ورفتن ماسـت         آنرا نه نهایت نه بدایت پیداسـت

         کس می نزند دمی درین معنی راست      کین آمدن ازکجا ورفتن بکجاست

             

درینجا ازمرگ دوکتورمیـرعبدالقادرابهـرشاعـربا نام ونشان کشور، با نهایت تلخی سخن میگـویم که در اثریک سکتهً مغزی به تاریخ هشتم همین ماه اکتــوبرسال 2008  داعی اجل به سراغـش رسیـد ودریک چشم بهم زدن به جاودانگی اش سـپرد.

هفتاد سال وواندی پیـش دریکی ازروزهای بهـاری آنگاهیـکه خورشید زرافشـان بدامنه های کوهــدامـن زمین وپروان نور رستگاری میپـاشیـد وازعطردلاویزارغوان زار خواجه سیاران چاریکار، دل ودماغ جان، آرامـش وتازه گی می یافت، دریک خانوادهً معزز وسرشـناس پروان ، میرعبدالقادرابهربدنیا آمــد سالهای کودکی را درسایهً تربیت فامیل سپری کرد. الفبای زبان وکلام الهی را ازپدربزرگـوار خود میر نجم الدین که ازاهــل معاریف آن روزگاربود، فرا گـرفت. نخستیـن آموزش درسی را درمکتـب ابتدائیـهً جبل السراج تکمیل کرد وبعد شامل لیسهً نعمان پروان گردید.   

زنده یاد دوکتورابهردرکناردرس وتعلیم مکتب، ازهمان آوانیکه هنوز به سـن بلوغ نرسیده بود به شعرو ادبیات علاقـهً فـراوان داشـت، دراکثــرمحافـل ادبی وشعـرخــوانی اشتراک میکرد. منـزل پدری اش در چاریکارغالباً بمثابه کانون گرم مصاحبتهای اهل دل وقلم، تجلی داشت و آغوشـش سخاوتمندانه به روی مناظره های شعـری وادبی وسیاسی دانشمنــدان گشـوده میبـود، که طبعاً روحیـهً چنیـن فضائی دررشــد شخصیت ومعنویت داکترابهر، اثرگـذارگردید، فضائی که ازمحضر استاذان وشاعران منطقه چیـزهائی می آموخت وبرمایهً ادبی وشعری خود غنای بیشترمی بخشیـد. بعدها دراثرهمیـن ذوق وپیگیـری اش از یکسو وتماسهای همیشگی اش با ادیبان وشاعران نامدارمنطقه وکشورمانند:  روانشاد مسرورکوهستانی سرشار شمالی، حبیب الرحمان جـدیر، پائیزحنـیفی ودیگران، ازسوی دیگــر، شهـرت شعـــری اش بالا گرفت، بــویژه تشویـق ورهنمائی مستقیــم استاد خلیـل الله خلیـلی درین راستا ، که با هـم ارادت فامیــلی داشتنـد،  بی نهایت موثروسازگاربود.

با این ذوق وتلاش فرهنگی، اولین کار دولتی را نیزازمحرریت روزنامهً پروان آغازنمود، بعداً بمرکــز رفت، نخست ازهمه کورسهای عالی ژورنالیزم را فرا گرفت ، مدتی درکابل رادیو، دربخش پروگـــرام های اطفال کار کرد سپس بحیث مدیرکلپ جوانان ایفای وظیفه می نمود.

درسال 1340 خورشیدی نهادی بنام کمیتهً ادبی درچوکات ریاست مستقل مطبوعات جدیداً تاسیس گردید اعضای آنرا شادروان ضیای قاریزاده ، مرحوم یوسف آیینه ، استاذ مایل هـروی و داکتــرابهـر تشکیــل میداد که دربخش پژوهشـهای ادبی وخلاقیت موثرفـرهنگی، خدمات ارزندهً را بمثابه خطوط رهنمــودی دانش وهنرازخود بجا گذاشتنـد.

شـادروان ابهـربا اینهمه تلاش کاری ،  درراستای وظایف فرهنگی، سرانجام درزمـرهً کــاندیدان بورس تحصیلی دربخش زبان وادبیات ازطرف وزارت اطلاعات وکلتــور، جهــت تحصیلات عالـی به کـشور شوروی اعزام گردید. آموزش یکدورهً شـش ساله را دراکادمی تعلیم وتربیهً شهــرسان پترس بورگ در رشتـهً زبان وادبیات روسی موفقـانه به پایان رساند وماسـتری خودرا بدست آورد.  به تعقیــب آن بازهـم سلسـلهً تحصیل را ادامه داد ، شامــل یونیـورستی دولتـی شهرلیننگراد گــردید ، پس ازسه سـال رسالـــهً دوکتورای خودرا دررشتهً زبان وادبیات روسی دفاع کرد وبدرجهً دوکتورا نایل گشت.

پس ازبرگشت بوطن درپستهـای مختـلف ادبی وفـرهنگی وزارت اطلاعات وفرهنگ وحوزهً دانشگاهـی

کابل، اجرای وظیفه نمود.

دردورهً جمهــوری داوًد خان مـدتی آمر آرشیـف ملی افغانـستان وسپـس بحیث رئیس کتابخانه های کابل تقررحاصل کرد. بعداً نظربه صوابدید مقامات وقت، بصفـت مدیر عمومی فولکلور ، بعداً مدیر عمومی ارتباط خارجه ودرعین زمان آمرجوایز مطبوعاتی وزارت اطلاعات، توظیف گردید.

 

پستهای متذکـره ازنگاه اهمیت تشکیلاتی  وامتیازات تشریفـاتی، هرچنـد درشمارپستهای عالـی مرتبـت  دولتی بحساب نمی آمد اما جایگاه معنوی وارزش اجتماعی آن، ازاهمیـت شایانی برخورداربود.  زیرا  همین نهادهای معنوی وانسانی بود که تا جائی درتربیت سالم وانکشاف ذهن نسل جوان کشوروراهبــرد های آموزشی واخلاقی، نقش مهمی را درجامعه ایفا میکرد.

دردوران حزب دموکراتیک خلق، باوصف آنکه دوستان وشاگردانش بمقامات بالای رهبری حزب قرار گرفته بودند مگرزنده یاد داکترابهـر فقط درهمان حوزه های ادبی ومعنـوی خود مصروف کار وخـدمت بود، بجزاینکه کمک ودستگیری اش بدیگران رسیـده باشد دیگربکـدام امتیازی که مرهـون احسان کسی قرارمیگرفت، سرفـرود نیاورد. درین مرحلهً تبـدارسیاسی مقام علمی خودرا حفظ کرد، بحیـث استاذ در دانشگاه کابل بخدمت ادامه داد. مدتی آمردپارتمنت زبان وادبیات روسی، درعیـن زمان معـاون کتابخانه های دانشـگاه  ودراخیرهم بحیث کدرعلمی وآمرکتابخانه ، دراکادمی علوم افغانستان وظیفه اجرا کرد.

 

خبرمرگ نا گهـــانی او بماننــد صاعقـهً انـدوه بزرگی، بردل وجان دوسـتان وعـزیزانش فــرورفت ودر سنگینی خود همه را متـاًثر واندوهناک ساخت. راسـتی که ما امروزیک شخصیت فرهنگی واجتماعی و یک شاعر خوب خودرا ازدست داده ایم، واقعـهً تلخی که درقلمرو قلمـزنان واندیشمنـدان وطـن ضایعــهً تاًسفباری بحساب می آید.

بهمانگونه که زندگانی شادروان ابهـرسرشارازمحبـت ودوستی استوار میگـذشت، لحظات بدرود زندگی اش نیز، همانگونه به آرامش و راحتی درگـذشت، درطی یک سکتهً دماغی دیگرهمه چیز تمام بود.

هـرچنـد که وی درسن وسال قابل ملاحظه یی قـرارداشـت مگـرهمیشـه  بشاش وسرحال میبـود، جـزئـی ترین نا راحتی وکسالت درسیمایـش مشاهـده نمیشـد، قامت بلندش دربرابر حوادث روزگار خم نمیگردید انسانی بود آگاه وپرتپش، درنخستین برخورد جذبهً روحی ازوجناتـش هویدا بود. یکی ازصفات پسنـدیدهً  او دران نهـفتـه بود که دردوستـی ورفاقـت خود سخـت پایدار وصمیمی بود،  تا آنجا که درسخـت ترین شرایط، یاران خود را ازیاد نمیبـرد، با همـه مشکلات عالم مهاجـرت همیشه درمحافـل خوشی دوستان  حضوربهـــم میرساند ودرمراسم سوگـواری و فاتحه داری غـم شـریک آنها میگـردید. با این بارزه های

 نیک انسانی ، درجامعهً ما ازشناخت وسیع برخوردار بود، مقابلتــاً دردل رفیقــان خود جا داشـت وازو حرمت فراوان بعمل می آوردند.

ولی مرگ چه ماجـرای تلخ ووحشتنـاکی که همـهً هسـتی آدمی را با خود میبــرد، اما درین میــانه، روح بزرگ انسانهـای متعـالی ورسیـده بمقــام والای انسانیـست که جاودان میمــاند وپژواک صــدای شان در درازنای زمانه ها، خاموش نمیگردد، همانگونه که به یقین صدای زنده یاد داکتر ابهر عزیز، تا دیرهای دیردرقلب دوستان ورفیقـانـش جا داشته وهرگز فـراموش نخواهـد شـد. روحش شاد وقـرین رحمت الهی باد.

دوکتورابهـر درسال 1994 به آلمان پناهنـده شـد، درشهر آخن جرمنی به تنهائی امرارحیات میکـرد. در دوران پناهنده گی، علی الرغم فشارروانی ورنج تنهائی، ناشی ازاوضاع غمبارکشور، دوری ازفامیل و فـراق دوستان، خاموش نه نشـست ، شکستـه وتسلیـم حوادث نگردید. باحــزب سوسیال دموکـرات آلمان ارتباط نزدیک داشت. کانون فرهنگی افغانهای شهرآخن را ایجاد کرد، درجهـت روشنگری ذهنیت نسل جوان برونمرزی ، ازمسایل پیچیـدهً سیاسی کشور، تجلیــل ازروزهای تاریخی، شـناخـت هویت ملـی و آزادی افغانستان، نشستها ومحافلی را سربراه میساخت ودرین راه ازهیچگونه تلاش وحرکت دریغ نمی ورزید.

آثارچاپ شده یی که ازو باقی مانده است :

     ــ   ترانه های دل چاپ مطبعهً دولتی کابل درسال 1338  خورشیدی

     ــ   زمزمهً جمهوری بمناسبت صدمین روزجمهوریت درافغانستان  1352 خورشیدی مطبعهً کابل

     ــ   ادبیات قرن نزده روسی ، چاپ 1360 درمطبعهً دولتی کابل

     ــ   ده ها اثرورسالهً دیگر که اززبان روسی وآذربایجانی بفارسی ترجمه وبچاپ رسیـده است.

 

درانجام،  نمونه یک پارچه شعرآن زنده یاد را بخوانش میگیریم که نماینده گی از شکستگی روزگاربد فرجامش دارد :

 

گوهـر بخـتم درون سـینه یی دریا شکسـت

کشـتی عمرم درآغوش طلا تم ها شکسـت

 

کوکب طالع من درآسـمانهــــا خیــره شـد

بال مـرغ آرزویم در بلنــدی ها شکسـت

 

ساقـی زیبـا شراب کهنـه در سـاغـربریز

جام لبـریز ازشرابم درشب یلدا شکسـت

 

میفـــروزد دردل  وجانــم شـرار آرزو

انجماد پیکرم را عشق آتشـزا شکسـت

 

ای خــداوند دل وجانـم بفـــریادم بـرس

کاسهً صبرم بدست یار بی پروا شکست

 

درسراب دشت بی پایان عشق وآرزو

کاروان ما کمر درصخره وصحرا شکست

 

 

                                              بیستم ماه اکتوبر 2008

                                          کسـل ــ جـرمنی

 


October 26th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان